*سرزمین پری ها*

ما مان ها بخوانند ....توصیه

  مواظب رنگ اسباب بازی کودکان باشید       والدین باید هنگام خرید اسباب بازی های رنگی این محصولات را از نظر رنگ پس دادن امتحان کننددر صورتی که رنگ با ساییدن اسباب بازی با انگشت برود، این محصول برای کودکان مناسب نیست. البته این توصیه ای است که مرکز حمایت از مصرف کنندگان در نردراین وستفالن در دوسلدورف کرده است.   بیش از همه، کودکان زیر سه سال هستند که اسباب بازی ها را در دهان شان می کنند که به همین خاطر احتمال دارد مواد رنگی به صورت مستقیم به بدن آنها وارد شود.   والدین هنگام خرید اسباب بازی باید به علامت هایی همچون عاری از پی وی سی توجه کنند. در این محصولات از...
31 شهريور 1390

مامان ها بخوانند....روانشناسی کودک

نقاشی رازگون روان بچه             شاید هنوز هم هستند کسانی که باور نکنند این نقاشی های ساده و بازیگوشانه ای که کودکان شان می کشند، الزاماً بازی  با خطوط و رنگ ها نیست. یا راهی برای آن که سرشان گرم شود و احیاناً والدین شان ذوق کنند و دایما بچه ها را راهنمایی کنند که «مامان! اینو آبی کن، اونو قهوه ای!»   سال هاست که روان پزشکان بر اهمیت نقاشی آزادانه کودکان در آشکارسازی درونیات و ذهن شان تأکید کرده اند. این که اشکال و رنگ ها و ترکیب خطوط و دوایر در این نقاشی های به ظاهر ساده و سرسری نشانگان پیچیده ای هستند که می تواند میزان و منشأ آسیب های روانی...
31 شهريور 1390

مامان ها بخوانند....روانشناسی کودک

    طرزبرخوردبابچه های وابسته     بچه ها از نظر سرشتی و ذاتی با هم متفاوت هستند. بعضی از کودکان معاشرتی تر و اجتماعی ترند و راحت تر با دیگران ارتباط برقرار می کنند ولی از طرف دیگر کودکی را می بینیم که منزوی و گوشه گیر است و بیشتر تمایل دارد وقت خود را در کنار مادر سپری کند.   علاوه بر مساله سرشت و ذات، بسیاری از کودکان هستند که اضطراب جدایی از مادر را دارند. دسته دیگری از کودکان از اضطراب اجتماعی رنج می برند. در هر صورت این دو دسته آخر کسانی هستند که به بیماری اضطراب مبتلا هستند و مداخلات روان پزشکی به موقع می تواند برای آنها بسیار سودمند باشد. اگر کودک شما منزوی و غیر اجتماعی است توصیه ه...
31 شهريور 1390

شعر وسرود

گنجشک بي احتياط             من تو حياط خونه   گذاشتم آب و دونه   تا گنجشکا آب بخورن   دون بخورن،   يه کم خرده نون بخورن   گنجشک ريزه ميزه   الآن توي حياطه   واي چه بي احتياطه!   توي حياط خونه   دنبال آب و نونه   جيک و جيک و جيک     دون مي خوره     خرده هاي نون مي خوره     نمي دونه رو ديوار     يه گربه در کمينه     داره اونومي بينه     گنجشک خبر نداره     گربه...
31 شهريور 1390

قصه

    قورباغه ای به نام سبزک         قورباغه ای در برکه زندگی می کرد بنام سبزک . این قورباغه همیشه توی برکه بود و دوتا آرزو توی زندگیش داشت،اول این که یه روز از برکه بره بیرون جنگل و دشت وبیشه رو ببینه ، دوم یه دوست خوب داشته باشه.یه روزی تصمیم گرفت از برکه بره بیرون که هم دشت و بیشه و جنگل رو ببینه و هم تلاش کنه تا یه دوست خوب پیدا کنه.   پس از مادرش اجازه گرفت و از برکه بیرون اومد و به سمت جنگل رفت .توی جنگل به حیوونا و حشرات زیادی برخورد کرد .   اول به لشگر مورچه ها برخورد که برای خودشون خوراکی جمع می کردند.   باخودش گفت : شاید ...
31 شهريور 1390

بدون عنوان

جشن تکلیف     نماز،گفتگو با خداست       اونروز که جشن تکلیف   تو مدرسه به پا شد در دل کوچک من شور و شری به پا شد   گفتم با یاد خدا انس می گیرم همیشه   دلم با یاد خدا راحت و آروم میشه وقتی که بانگ اذان می پیچه تو شهرما من به نماز می ایستم حرف می زنم با خدا   با اون خدا که مهربون و پاکه   خالق این زمین و آب و خاکه   با اون خدا که همتایی نداره ...
30 شهريور 1390

قصه

    داستان زیبای گرگ و الاغ           روزي الاغ هنگام علف خوردن ،‌كم كم از مزرعه دور شد . ناگهان گرگ گرسنه اي جلوي او پريد   الاغ خيلي ترسيد.   ولي فكر كرد كه بايد حقه اي به گرگ بزند وگرنه گرگه اونو يك لقمه مي كنه ، براي همين لنگان   لنگان راه رفت و يكي از پاهاي عقب خود را روي زمين كشيد .   الاغ ناله كنان گفت : اي گرگ در پاي من تيغ رفته است ، از تو خواهش مي كنم كه قبل از   خوردنم اين تيغ را از پاي من در بياوري .   گرگه با تعجب پرسيد : براي چه بايد اينكار را بكنم من كه مي خواهم تو را بخور...
30 شهريور 1390

قصه

  قصه گردش لاك پشت ها         يكي بود يكي نبود . خانم لاك پشت و آقا لاك پشت تصميم گرفتند كه همراه پسرشان به گردش بروند . آنها بيشه اي كه كمي دورتر از خانه اشان بود را انتخاب كردند .     وسايلشان را جمع كردند و به راه افتادند و بعد از يك هفته به آن بيشه قشنگ رسيدند . سبدهايشان را باز كردند و سفره را چيدند ولي يكدفعه مامان لاك پشته با ناراحتي گفت : يادم رفت درقوطي بازكن را بياورم . پدر لاك پشت به پسرش گفت : پسرم تو برگرد و آن را بياور .   پسرك اول قبول نكرد ، ولي پدر برايش توضيح داد كه ما بدون دربازكن نمي توانيم قوطي ها...
30 شهريور 1390

لطیفه

    لطیفه های کودکانه         1. سخت‌ترين كار: به غضنفر ميگن: توي عمرت، سخت‌ترين كاري كه كردي چي بوده؟ميگه: پر كردن نمكدون! ميگن: چرا؟ جواب ميده: آخه سوراخ‌هاش خيلي ريزه    2 پشه بند حیف نون پشه بند می خره، تاصبح نمی خوابه پشه ها رو مسخره می کنه!  3. پازل یارو با خوشحالي به دوستش ميگه بالاخره اين پازل رو بعد از 3 سال حل كردم . دوستش ميگه: 3 سال زياد نيست؟ ميگه: نه بابا رو جعبه اش نوشته 3 تا 5 سال!  4. قطار به یارو ميگن: زودباش قطار ميره! ميگه : كجا ميخواد بره بليط دست منه!  5 راننده ي...
30 شهريور 1390

قصه

      آن شب برف سنگيني باريده بود . همه جا سرد بود .موچي ( مورچه كوچولو ) و فيلو ( فيل كوچولو ) در خانه خوابيده بودند . بخاري كوچك آنها روشن بود اما نمي توانست همه خانه را گرم كند . موچي گفت : " بايد يك فكري بكنيم كه خانه را گرم كنيم . و بعد گفت : " يك فكر حسابي دارم . ما مي توانيم تمام شعله هاي اجاق گاز را روشن كنيم تا خانه گرم شود ." فيلو گفت : " اما اين كار خطرناك است . مگر يادت نيست كه آقاي ايمني مي گفت هيچوقت اين كار را نكنيد ؟         موچي گفت : آقاي ايمني در خانه گرمش خوابيده و نمي داند كه ما داريم از سرما مي لرزيم . موچي اين را گفت و سراغ اجاق گاز رفت و همه شع...
30 شهريور 1390